سرآغاز...

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سرآغاز...

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

قیصر شعرا امین دفاع مقدس

راستش از قیصر امین پور زیاد نمی دانستم بجز چند شعر زیبا که خوانده بودم و یکی از شعرهای زیبایش را در هفته دفاع مقدس سال قبل در وبلاگم زده بودم، و برای قدردانی همان شعر و چند شعر را دوباره در پایین می آورم.

خدا رحمتش کند.

 

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم


چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم


اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم


اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم


اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم؟!


گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!


دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم

مرا  به جشن تولد  فراخوانده بودند  چرا  سر از مجلس ختم  درآورده‌ام؟

چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت؟

چه شد آن آرزوهای بهاری؟

 

چرا در پشت میله خط خطی شد

صدای صاف آواز قناری؟

 

چرا لای کتابی خشک کردند

برای یادگاری پیچکی را ؟


به دفترهای خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را ؟

خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد


خدا می خواست باغ آسمانها
به روی ما همیشه باز باشد

خدا بال و پر پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند


خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم


اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم


یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم


ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم


بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

 

زندگینامه

 

وبلاگ دوستداران قیصر امین پور

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
از قیصر امین پور دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:09 ب.ظ

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت

«آیا»زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد