سرآغاز...

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سرآغاز...

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سال ۸۹ مبارک باد

 

یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال


 *****


برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبوی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

سعدی

 

 

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر ز مطرب، که روى سوى صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنى و درویش
یار دلدار! زبتخانه درى رابگشا
گرمرا ره به در پیر خرابات دهى
به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا

امام خمینی(ره)

 

باز دریای دلـــــــم طوفانی است

باز دریای دلـــــــم طوفانی است
آسمان کسلـــم بارانـــــی است


باغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجب
تحفه ی باد خزان، ویرانــی است


شـــرح تنهایی مــــن می پرسی
شـــرح تنهایی من طولانی است


دور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــن
همه سرگشتگی و حیرانی است


بعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــی
باز هم حــیرت و سرگردانی است


بوی پیـــراهن یوســــف نرســــید
می وزد باد، ولــی هجرانی است


دار و تیشـــه همـــه آسودگی اند
عشقبازی، نه بدان آسانی است


معنــــــی عشق، بپرس از مجــــنون
که همه بی سر و بی سامانی است


نسخ و تعلیق من از سرمشقی است
که مرا حک شده بر پیشانی اســت


گردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحری
کار من، گل، نه! غبار افشانی است


نــــای بی همـــدمم و تا به ابــــد
نـــاله در حنــجره ام زندانی است


شــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقم
من همیشه افقم، ظلمانی است

حسین منزوی